در راه

۱۳ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

اصولا توی دنیا مکتب های بشری زیادی وجود دارد. شاید از مکاتب ناشناخته تر و فردی تر که بگذریم بتوانیم تعدادی مکتب مهم را نام ببریم.

مکتب عقلی مکتبی که به عقل باور دارد و انسان را چیزی جر عقل نمی داند و از رهبران معروف این مکاتب سقراط و کانت از نمونه خارجی و  ابوعلی سینای خودمون را نام می بریم. این افراد عقیده دارند هر پدیده ای از منظر  و  مجرای عقل توجیه پذیر است . 

 مکتب عشق مکتبی که ظاهرا مقابل عشق قرار دارد و  عقل را حقیر می شمارد و عقیده داره عقل هم چیزی مثل چشم ماست یک ابراز برای شناخت جهان و ماهیت اصلی و جوهر و ذات انسان روح است و از طریق روح باید مسائل را بررسی کرد. 

مکتب هایی که اقتدار گرا هستند  و عقیده دارند که با قدرت و اقتدار است که انسان می تواند به اون ابر مرد نیچه نزدیک بشه. 

مکتب اگریستانسیال یک مکتب دیگه است که از بعد فردی فراتر می رورد و جنبه اجتماعی به خودش می گیرد و می گه که ما همه در قبال سایر انسان ها مسئولیم چون انسان آزاد آفریده شده و چون آزاده خود تصمیم گیرنده است و طبق گفته سارتر که از بزرگان این مکتب، اگر کودکی در آفریقا از گرسنگی بمیرد من اینجا در ایران مسئولم چون من تصمیم گرفتم اینجا این چرندیاتی را که یاد گرفتم روی صفحه وب بیارم. 

مکتب دیگه ای که خودم بهش علاقه دارم و دوست دارم در  موردش بیشتر بدونم مکتبی است که به شرقی ها و هندو ها بر می گردد مکتبی که بر شناخت خود استوار است، یعنی میگه وقتی من انسان خودم را خوب شناختم به آن کمال انسانی که ازش صحبت می شه می رسم. 

البته باید قبول کنیم هیچ مکتبی همچنان که هیچ انسانی به تنهایی کامل نیست، نمی شه صرف به عقل یا عشق و.. تکیه کرد مخصوصا ما انسانها که ظرف وجودیمون اندک و احاطه مون بر محیط اطرافمون بسیار ناچیزاست و تقریبا هیچ نمیدونیم.

 ولی اگر یک فرد بتونه تلفیقی از همه این مکاتب را در خودش جمع کنه حتما انسان موفق و به کمال نزدیک خواهد شد.

توی این مدت یک سالی که مدام در مورد "علی ابن ابیطالب" این اسطوره تکرار نشدنی در همه قرن ها می خوندم متوجه شدم او خیلی به این شخصی که مد نظرم هست نزدیکه. 

درآن واحد می تواند عقلانی تصمیم بگیره و عشق بورزه و مقتدر باشه و در قبال تک تک افراد جامعه ای که مسئولیتش را داره متعهد.

کاش در دوره ای که زندگی می کنیم انسان های این چنینی فرازمینی بیشتر بودن و می توانستیم از وجود شون بهره ببریم. شاید هم باشند و ما آنها را نشناخته و قدر حضورشون را ندانیم . همچنان که افراد معاصر با علی هیچوقت قدر او را ندانستند و همیشه از دست آنها در عذاب و رنج بود.

یا علی

  • نفس

دعا

۱۵
دی

قرار نیست همه دعا ها مستجاب بشوند، دعا کردن خودش به تنهایی خوشایند هست و حتی اگر استحابتی هم نباشه یک حال خوش به دنبال خود دارد. اصلا چیز عجیبی است این دعا کردن. پر از رمز و راز. رازی که انسان اولیه تا الان با خود به همراه داشته و شاید درمانی برای سوالهایی بوده که هیچوقت پاسخی برای آن پیدا نکرده. 

دعا می کنم برای اینکه خودم را بهتر بشناسم.

دعا می کنم بتوانم انسان مفیدی باشم.

دعا می کنم همه آدمها روزهای خوبی را در پیش داشته باشند.

دعا می کنم برای بیماران، برای گرفتاران، نیازمندان.

دعا می کنم برای سلامتی پدر و مادرم.

دعا می کنم برای خوشبختی و رضایت خودم.


  • نفس

آدمیت

۱۴
دی

به واسطه اتفاقات این چند ماه اخیر از دست خودم خیلی ناراحت بودم و حتی نمی تونستم خودم رابه خاطر کارهای کرده و نکرده ببخشم . مدام به خودم می گفتم تو از انسان بودن دور شدی و راهی برای بازگشت وجود نداره.

اما امروز مطلبی را می خواندم که در آن اشاره به مطلبی شده بود با این مضمون که یکی از معیارهای انسانیت چیزی است که به آن درد داشتن و یا «صاحب درد بودن» می گویند. 

البته شاید دردی که از آن صحبت می شه یک درد عمیق انسانی باشه اما من آن را به فال نیک می گیرم و کمی به خودم و بهبود خودم امیدوار می شوم.

شاید منظور همان وجدانی باشه که هر مکتبی که در مورد انسان  وجود داره چه مادی گرا و چه معنویون حداقل به محدوده ای از آن در وجود انسان قائلنذ.

این چند ماه خیلی درد کشیدم. گاهی اوقات آنقدر تحمل این فشار روحی و روانی روی من زیاد بود که هر صبح به مادر می گفتم کاش صبح نمی شد. 

اما به نظر میاداین درد  چیز بدی هم نیست. البته خود درد به خودی خود چیزی خوبی نباید باشه و به نظرم هیچکس حاضر نیست درد را تحمل کند و اصلا شایسته انسان نیست که در این دنیای کوچک از نظر مقیاس زمانی برای ما انسان مدام با درد توامان باشه ، اما آن چیزی که از درد حاصل بشه شاید یک جور آگاهی و بیداری و یک شیوه رفتاری که بعد از این دردها آدمی در پیش بگیره چیز خوبی باشه . یک چیز انسان ساز. 

البته من به عنوان یک موجود ضعیف نادان ادعایی در مورد انسانیت ندارم اما خوب  آرزوی منه که هر روزم با روز قبلم فرق داشته باشه و از عالم حیوانی و خاکی فاصله بگیره .

شاید همه این دست و پا زدن هام و بعضا اشتباهاتی که در این مسیر می کنم هم به خاطر رسیدن به همین هدف باشه.

دردها خبر از نقص می دهند ، خبر از عقده ها، ناراحتی ها، کمبودها و شاید مسخ شدن ها . اگر خبری ازاین درد نباشه تا آخر عمر بی درد بودن خودش مساوی با آدم نبودن شاید باشه ، مساوی با یک جور بی تفاوتی، بیشعوری شاید.

اگر عضو از بدن درد نداشته باشه چطور بفهمیم بیمار شده ؟ چطور ناراحتی آن بخش را تشخیص بدیم؟ در این حالت روزی و لحظه ای به این خرابی و بیماری پی می بریم که دیگه کار از کار گذشت باشه. دردهای روحی هم همینطورند باید باشند تا بفهمیم روحمون بیمار شده. اگر درد نداشته باشیم یعنی هیچ بویی از انسان بودن نبردیم یا تا مرحله حیوانی سقوط کردیم .

مولوی هم یک شعر داره که یک بیتش اینطور می گه: البته من خیلی با آن چیزی که مولوی اشاره داره فاصله دارم و فقط شعر را اینجا می آورم بدون ادعایی در مورد  انسان بودن خودم.

هر که او بیدارتر پر دردتر          هر که او آگاه تر رخ زردتر

  • نفس

متمم

۱۳
دی


  • نفس

بازخورد

۱۳
دی



اسب لاغر میان به کار آید

روز میدان نه گاو پرواری

(سعدی)


  • نفس