در راه

۲ مطلب با موضوع «محیط زیست» ثبت شده است

روزگاری در قلب این جهان شهری بود. شهری زیبا . شهر ی که خاک سخاوتمندش رنگارنگ از کشتزارهای سیاه و سبز و قهوه ای و زرد بود. کوچه ها و خیابان هایش مزارعی سرسبز بودند که درختان سرو ،چنار، نارنج، نارون، اقاقیا همچون رنگین کمانی هفت رنگ بر آسمان آبی زلالش سر می ساییدند.

در تمام طول سال رنگ های این طبیعت ناب چشمان رهگذران را به خود خیره می کرد. تابستان، پاییز، زمستان و بهار هر یک به گونه ای دلربا خود نمایی می کردند.

این شهر نه تنها جایگاه و مامن آسایش آدمیان بود، بلکه پرندگان، جوندگان و سایر موجودات نیز از آن سود می بردند. باغهایش به قدری زیبا و فرح بخش بودند که هر کس گذرش به این سرزمین می افتاد  مات و مبهوت از این عظمت و زیبایی، زیباترین خاطرات را با خود به سوغات می برد.

دیر زمانی نگذشت که انسان ها قدر این همزیستی را ندانستند و تخریب و کوبیدن این سرزمین آغاز شد. تخریب کردند و هر چه توانستند بجای این زیبایی ها خانه های سخت و خشن ساختند.

از این زمان بود که شهر دیگر خودش نبود، رنگ و رویش را از دست داد و رنگ و بوی مرگ به خود گرفت، گویی شیطان آن را به تسخیر خود در آورده بود.

مردم دیگر شاد نبودند. پرندگان آواز خوان دیگر پاییشان را به این شهر نگذاشتند. خنیاگری بلبل و سینه سرخ و قمری و قناری به گوش نرسید. خبر فقط سکوت بود سکوتی مرگ آور که بر همه جا مستولی شده بود.

انسانها می نالیدند. مرغان تخمی نمی گذاشتند. حیوانات روز به روز لاغر و لاغر تر می شدند. درختان شکوفه نمی کردند و میوه ای نمی پروردند.

این سرنوشت یک شهر نبود. این سرنوشت زمین بود، زمینی که مهد پرورش موجود زنده و تنها سیاره شناخته شده قادر به نگه داشتن و پرودن حیات بود.

پیش از این هیچ موجود زنده ای به خود جرات مقابله با محیط را نداده بود و تنها سعی کرده بود با هر چه در توان دارد خود را با این سیاره بخشنده وفق دهد و مسیر پر پیچ وخم تکامل را از میان میلیون ها سال زمان و هزاران واقعه طبیعی دیگر طی کند.

اما انسان این موجود بی پروا و خودخواه تلاش کرد تا همه اجزای محیط را به زیر سلطه خود بکشاند. او سپاسگزاری از این بخشندگی را به فراموشی سپرد.

اما دریغ، که او این واقعیت که خود جزئی از یک کل است را نادیده گرفته بود. نمی دانست هر عملی به معنای واقعی مفهوم کنش و واکنش سرانجام با عبور از چرخه های متعدد خود او را فراخواهد گرفت.  اعمال نابخردانه خود را با توجیه بهبود دادن زندگی گونه ی خود شدت بخشید و هر روز بر این ویرانی افزود.

  غافل از اینکه ، سرنوشت هر که با این نیروی عظیم به مبارزه برخیزد چیزی جز ویرانی، فسردگی و تنهایی نخواهد بود. چراکه نیروهای کلی توان مبارزه با یک جز را خواهند داشت و دیر یا زود مسیر تکاملی خود را درپی خواهند گرفت و هر موجود یاغی خودخواهی را بی درنگ در خود حل خواهد کرد بدون اینکه حتی اثر و ردپایی از او برجای بگذارند.

بترسیم از صبری که زمین دارد.

نام این شهر زمین بود.

  • نفس




جگن های دریاچه ها خشک می شوند

ودیگر پرنده ها آواز نمی خوانند

(کیتس)

عکس دریاچه زریبار

  • نفس