در راه

۲۱ مطلب با موضوع «روز نوشته» ثبت شده است

نیاز

۱۰
دی

خدایا به که روی آورم؟ به کدامین سو ؟ خدایا در این سه گانگی بین خودم ، تو و این جهان سرگشته و حیرانم. خودم ناتوان تر از آنم که بشکنم چهارچوب ها را برای رسیدن به معنای زندگی، جهان نیز بی رحم تر از آن است که برای ضعیفی چون من دل بسوزاند و تو که ساکت تر از آنی که انتظارش را داشتم. 

پس من چه کنم در این سرگشتگی و حیرانی ؟چه کنم در این دنیا با خیابانها و درهای همیشه بسته. با معما و رازهای بیشمار.

یاریم کن ای همیشه ساکت و نظاره گر من.

مطلب بالا رو چند روز پیش نوشتم و چند روز بعد با دیدن حکایتی از مولانا با این مضمون که می گفت:

" مردی بود که همیشه با خدای خودش راز و نیاز می کرد و مدام او را می خواند. و فریاد " مدام داد الله الله داشت. روزی شیطان بر او ظاهر شد و به او گفت با همه این " الله الله" گفتن ها هیچگاه لبیک خدا را نشنیدی؟؟؟اگر به در هر خانه ای می رفتی با این همه داد و فریاد الله الله تاکنون حداقل یک بار تو را لبیک می گفتند . مرد گفته را منطقی یافت و از آن روز داد" الله الله " را ترک کرد. در عالم رویا هاتفی بر او روی آورد و دلیل را از او پرسید.او گفت با همه سوزی که دارم یک بار هم مناجات مرا لبیک نگفته اند . هاتف به او گفت من مامورم پاسخ خدا را برای تو بیان کنم. آن الله تو لبیک ماست. 

نی که آن الله تو لبیک ماست      آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست.

پس خدا جونم اینکه این روزها زیاد به یادتم برای اینه که خودت خواستی و تو ساکت نیست . فقط داری توجه منو بیشتر به خودت جلب می کنی . بهم کمک کن بیشتر بدونم از این دنیا به تو نزدیک تر بشم.


  • نفس

خدا مرا کفایت است که جز او خدایی نیست، من بر او توکل کرده‌ام و او رب عرش بزرگ است ( سوره توبه آیه 9).

این یک نوشته شخصی است که هیچ ارزشی ندارد. تاکید می کنم هیچ.

این روزها حال و احوال روح و روانم اصلا خوب نیست.

البته دلیل اون کار نادرستی است که انجام دادم. تشخیص درست یا غلط بودن کاری خیلی آسون نیست. اما از آنجا که چندان با روحیات من و شاید مرام وآنچه که از وجودم بر می یاد سازگار نیست و تونسته اینطور منو تحت تاثیر خودش قرار بده و یک جورایی تا مرز افسردگی بکشونه " به احتمال زیاد کار نادرستی بوده " و بدون فکر انجام شده.

جای خوشحالی داره که هم دلیل حال بدم رو می دونم و هم دلیل کار نادرستم رو .

کارم ناشی از تنهایی وحشتناکیه که همیشه با من همراه بوده. البته تعریف درستی از تنهایی ندارم و بستگی به شخص داره که چطور براش معنا پیدا کنه. منظور من از تنهایی اینکه کسی نباشه حرفات رو گوش کنه و راهکار نده فقط گوش کنه. متاسفانه در همه مراحل زندگیم از کمبود دوست و رفیق به معنای واقعی در مضیقه و تنگنا بودم  . 

برای من ضرب المثل "دستش نمک نداره"  مصداق داشته . مثال های زیادی براش هست هم نیازی نمی بینم اینجا اونا رو بیان کنم و البته بهش هم فکر نمی کنم چون مهربون بودن و دستگیر بودن باید بدون توقع باشه

همیشه هم به خودم گفتم حتما یک مشکلی هست و این مشکل هم از طرف خودته و واقعا خیلی وقتها دلم برای خودم سوخته بس که همیشه حق رو به دیگران دادم.

البته باید بگم قبول دارم کتابها بهترین دوستانم بودن اما همه قبول داریم که باز هم با همه گسیختگی ها و جدایی ها و فرار کردن هامون از همنوع آدمها چیز دیگه هستند. و شاید برای همه موجودات همینطوری باشه یعنی درخت رو فقط درخت بفهمه و حشره رو فقط حشره و انسان رو فقط انسان.

البته بگذریم از آدمهایی که حیوانات بیچاره رو اسیر می کنند و اسم دوست روی اون می گذارند که من واقعا نمی فهم این دوستی را. و اینکه برام جالبه که یک گربه یا سگ چطور می تونه یک انسان رو بفهمه. اینکه این موجودات قابل احترام هستند و رعایت حقوقشون از لازم رو کامل قبول دارم اما فهم بین دو گونه را نمی فهمم جز اینکه اونها هم ابزارن برای ما . هر چند گاها انسانها هم برای بعضی هامون شکل ابزار به خود می گیرند.

بگذریم 

یک جور شیطنت دیوانه وار در این کارم نهفته بود . برای منی که پا رو هیچوقت  از آن چیزی که مراجع راه راست می گن بیرون نذاشتم این حرکت خیلی زیاد بوده. البته باید باهاش کنار بیام.

این بار هم به خدا پناه می برم. هر چند فقط چنین واقعی به یادش می افتم اما خودش می دونه که من همیشه سعی کردم بنده خوبی باش و همیشه تلاشم رو کردم هر چند خیلی وقتها شکست نتیجه بوده و ثمره هیچ.

اما بازم یک خصلت خوبی که در خودم سراغ دارم همین امید داشتنه که بهم جرات میده باز هم برم جلو به امید فردا ها و روزهای بهتر.


یا علی ( امامی که خیلی او را دوست دارم مرام و مسلکش تکرار نشدنی است)



  • نفس

حماقت

۲۲
آذر

حماقت وقتی به اوج خود می رسد هیچ کس و هیچ چیز را باور نداری، فقط خودت را می بینی و خواسته هات. خواه منطقی باشه خواه غیر منطقی از زمین و زمان طلب کاری . یادت نیست که خودت یکه تاز میدان نیستی دیگران هم حق دارند حرفی برای گفتن داشته باشند. 

منشا همه این حماقت ها بیگانه شدن از اصل است.

هرچقدر ابعاد الینگی در تو بیشتر باشه سرکش تر و یاغی تر میشی . آخه ترمزی، درنگی، اندیشه ای ، تاملی و فکری.

اما خوب می دونم اگه سرت به سنگ بخوره متوجه می شی که کار از کار گذشته و تو هم چاره ای نداری جز اینکه شخصیت کاذب و دروغینت رو بشکنی و به دنبال اون احیا و بازسازی می آد که البته کار خیلی سختیه.

 اما اگر این اتفاقات برای تو بیفته شک ندارم ققنوس وار از خاکستر این سوختن و نابود شدن بیرون بیای و اینجاست که اون انسان به معنای واقعی خودش متولد میشه.


  • نفس

عاقبت یک روز همه چیز را رها خواهم کرد. می روم نمی دانم کجا ....

شاید آنجا که آسمانش صاف صاف، آبی آبی باشد

 نه مثل اینجا و اکنون گرفته و تیره.

طاق باز دراز خواهم کشید و بر صفحه صاف و نیلگونش خواهم نوشت

خواهم نوشت از تلاش هایی که هیچگاه به ثمر نرسید

خواهم نوشت از دلی که بارها شکست

می نویسم از رویاهای زیبایی که رویا ماندند.

می نویسم از رنج هایی که چون ساچمه ای گلو را گرفته بودند.

می نویسم و می نویسم

عاقبت همه نوشته ها را پاک می کنم

و دوباره می نویسم

باد دوباره عاشق شده است...

دوباره بذر امید و رویا می پاشد

بر این پهنه خالی از هیچ.

باد دوباره عاشق شده است

  • نفس

به این فکر می کنم که تکرارها هم می توانند متفاوت باشند. در هر تکرار نوعی عدم تکرار نهفته است. هیچ تکراری با تکرار دیگر یکی نیست. می گویند تکرار بی رنگ است اما اگر بپذیریم تکرارها هم رنگ های خودشان را دارند. شاید یکی زرد و نیلی یا که آبی و زعفرانی باشند.

اما نکته اینجاست رنگ ها را خودمان باید به این بی رنگی تکرار هدیه دهیم تا که تکرارهایمان و روزمره گیهایمان را رنگی کنیم.

اگر به بی رنگی تکرار عادت کنیم ، تحمل این دنیای سراسر بی رنگ و خاکستری از ازل تا ابد ناممکن خواهد بود.

نمیدانم هر کسی خود باید بیابد رنگ های زندگی اش را.

اما چیزی که در بین همه ما مشترک است " امید" هر چند امیدی دروغ باشد. بازهم دروغ زیبایی است. اصلا بعضی از دروغ ها دلنشین اند و رنگ می پاشند به این زندگی .شاید بگویی اینها همه توجیه و استدلالی است بر کارهای به ظاهر غلتمان. 


اما من میگوم باور کن امید دروغ خوبی است . با این دروغ شگفت می توانی مداد رنگی هایت را از جعبه بیرون بیاوری و پاک کنی خاکستری های زندگی را . و رنگین کمانی بسازی و به آن دلخوش شوی و اینجاست که تکراری بی رنگ ما دیدنی شده است.


می خواهم بگویم ابزارهایی می شناسم  ویا حتی نمیشناسم اما هست برای رنگی کردن دنیامان و  تلاش کنیم آنها را ببینیم و نادیده نگیریم مداد رنگی های دنیا را.



  • نفس