در راه

حکایت زیبایی از سعدی در وصف تغییر حال درویش که حال همه آدمهایی را که اطراف خود می بینیم را به خوبی توصیف می کند. این رسم زمانه است که مدام در قلیان و دگردیسی باشیم . اگر قرار بود همیشه خوشحال یا همیشه ناراحت و غمگین بودیم دنیا خیلی کسل کننده تر و غم انگیز تر از چیزی می شد که هست.

 

یکی پرسید از آن گم کرده فرزند

که ای روشن گهر پیر خردمند

ز مصرش بوی پیراهن شنیدی

چرا در چاه کنعانش ندیدی؟

بگفت احوال ما برق جهان است

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

گهی بر طارم اعلی نشینیم

گهی بر پشت پای خود نبینیم

اگر درویش در حالی بماندی

سر دست از دو عالم برفشاندی



  • نفس

خاطرات

۱۷
دی

عاشقان، گیاهانند

که ریشه‌هایشان 

فرو رفته است

 در کف دست من،

در استخوان کتف تو ،

در جمجمه‌ی شکسته‌ی من .


و این خاطرات من و توست

که توت می‌شود

 یک روز ؛

انار می‌شود گاهی ؛

که دیروز انگور شده بود


که فردا زیتون و تلخ ...


بیژن نجدی

  • نفس

برام همیشه جالب بوده که همه ما می خواهیم بگیم، من بیشتر میفهمم، من بهتر راهم را پیداکردم، من مهربون ترم، من پرتلاش ترم، من خودمم همیشه . کلا این من از ذهن وکلام نمی افتد. چرا اینطوری هستیم؟ 

چرا برای لحظه ای خودمون رو در هر حالت جای اشخاص مقابلمون قرار نمی دهیم تا بفهمم او هم دقیقا در این فکر است که حق با اوست.


ولی خیلی کم آدمهای را دیدم که خود خود خودشان بودند.  آدمهای ساده  و صادقی بودند . نه سواد چندانی داشتند و نه اهل مطالعه و پیچیده کردن زندگی بودند.

و جالبه که هیچ ادعایی هم نداشتند. فقط خودشون را زندگی می کردند و بدون اینکه آگاه باشند یا حتی تلاشی بکنند خودشون بودند. 

به نظرم خوشبختی هم یعنی همین.

هر جا می روم ، هرجا وبلاگی را می خوانم  ، حتی همین نوشته های خودم ، اصلاشباهتی به خودم خیلی وقتا نداره ، خود سانسوری در حد خیلی زیاد در نوشتن اتفاق می افته. حتی خیلی از افکارمون در خلوت کردن ها و تنها بودن ها هم برای خودمون ناشناخته است. 

چقدر خوب زندگی کردن سخته!!

یادمون باشه بهترینی وجود نداره. فقط تلاش برای بهتر شدن هست که معنی پیدا می کنه و آن هم از مجرای کل نگریستن به این جهان می گذره به اینکه من تنهای تنها هیچ نیستم و در سیستمی پیچیده از پدیده ها زندگی می کنم که با هر رفتار و کردارم مسیرزندگی خودم راتعیین می کنم.

  • نفس

اصولا توی دنیا مکتب های بشری زیادی وجود دارد. شاید از مکاتب ناشناخته تر و فردی تر که بگذریم بتوانیم تعدادی مکتب مهم را نام ببریم.

مکتب عقلی مکتبی که به عقل باور دارد و انسان را چیزی جر عقل نمی داند و از رهبران معروف این مکاتب سقراط و کانت از نمونه خارجی و  ابوعلی سینای خودمون را نام می بریم. این افراد عقیده دارند هر پدیده ای از منظر  و  مجرای عقل توجیه پذیر است . 

 مکتب عشق مکتبی که ظاهرا مقابل عشق قرار دارد و  عقل را حقیر می شمارد و عقیده داره عقل هم چیزی مثل چشم ماست یک ابراز برای شناخت جهان و ماهیت اصلی و جوهر و ذات انسان روح است و از طریق روح باید مسائل را بررسی کرد. 

مکتب هایی که اقتدار گرا هستند  و عقیده دارند که با قدرت و اقتدار است که انسان می تواند به اون ابر مرد نیچه نزدیک بشه. 

مکتب اگریستانسیال یک مکتب دیگه است که از بعد فردی فراتر می رورد و جنبه اجتماعی به خودش می گیرد و می گه که ما همه در قبال سایر انسان ها مسئولیم چون انسان آزاد آفریده شده و چون آزاده خود تصمیم گیرنده است و طبق گفته سارتر که از بزرگان این مکتب، اگر کودکی در آفریقا از گرسنگی بمیرد من اینجا در ایران مسئولم چون من تصمیم گرفتم اینجا این چرندیاتی را که یاد گرفتم روی صفحه وب بیارم. 

مکتب دیگه ای که خودم بهش علاقه دارم و دوست دارم در  موردش بیشتر بدونم مکتبی است که به شرقی ها و هندو ها بر می گردد مکتبی که بر شناخت خود استوار است، یعنی میگه وقتی من انسان خودم را خوب شناختم به آن کمال انسانی که ازش صحبت می شه می رسم. 

البته باید قبول کنیم هیچ مکتبی همچنان که هیچ انسانی به تنهایی کامل نیست، نمی شه صرف به عقل یا عشق و.. تکیه کرد مخصوصا ما انسانها که ظرف وجودیمون اندک و احاطه مون بر محیط اطرافمون بسیار ناچیزاست و تقریبا هیچ نمیدونیم.

 ولی اگر یک فرد بتونه تلفیقی از همه این مکاتب را در خودش جمع کنه حتما انسان موفق و به کمال نزدیک خواهد شد.

توی این مدت یک سالی که مدام در مورد "علی ابن ابیطالب" این اسطوره تکرار نشدنی در همه قرن ها می خوندم متوجه شدم او خیلی به این شخصی که مد نظرم هست نزدیکه. 

درآن واحد می تواند عقلانی تصمیم بگیره و عشق بورزه و مقتدر باشه و در قبال تک تک افراد جامعه ای که مسئولیتش را داره متعهد.

کاش در دوره ای که زندگی می کنیم انسان های این چنینی فرازمینی بیشتر بودن و می توانستیم از وجود شون بهره ببریم. شاید هم باشند و ما آنها را نشناخته و قدر حضورشون را ندانیم . همچنان که افراد معاصر با علی هیچوقت قدر او را ندانستند و همیشه از دست آنها در عذاب و رنج بود.

یا علی

  • نفس

دعا

۱۵
دی

قرار نیست همه دعا ها مستجاب بشوند، دعا کردن خودش به تنهایی خوشایند هست و حتی اگر استحابتی هم نباشه یک حال خوش به دنبال خود دارد. اصلا چیز عجیبی است این دعا کردن. پر از رمز و راز. رازی که انسان اولیه تا الان با خود به همراه داشته و شاید درمانی برای سوالهایی بوده که هیچوقت پاسخی برای آن پیدا نکرده. 

دعا می کنم برای اینکه خودم را بهتر بشناسم.

دعا می کنم بتوانم انسان مفیدی باشم.

دعا می کنم همه آدمها روزهای خوبی را در پیش داشته باشند.

دعا می کنم برای بیماران، برای گرفتاران، نیازمندان.

دعا می کنم برای سلامتی پدر و مادرم.

دعا می کنم برای خوشبختی و رضایت خودم.


  • نفس